یک روز خوب
چند روزی بود که دلت برای حدیث جون (دختر عمه)تنگ شده بود.... تااینکه چهارشنبه باهم رفتیم رستوران وموقع جداشدن چشمای خوشگل شما پر از اشک شد ...چونکه با حدیث جون کم بازی کرده بودی بابایی هم اجازه داد بری خونه ی عمه تافردا بیایم دنبالت... خدا رو شکر خیلی بهت خوش گذشته بود ... ...
نویسنده :
مامان نی نی و کیان
17:41